به نام نامی دوست
دوست دارم با تمام عشق و امیدی که در آرامگاه دلم وجود دارد باورت کنم و چنان باشم که تو می خواهی دوست دارم شبی را تا صبح به تماشاگه چشمانت همان چشمان تیله ات بنشینم تا باورت کنم و باور کنم چگونه دیدن و چگونه بودن را دوست دارم که شبی را تا صبح با تو نشسته و تمام عقدههای دلم را برایت بازگو کنم تا شاید مرحمی بر زخم دل شکسته خود گذاشته باشم دوست دارم که چنان تو را پرستش کنم که حتی مجنون لیلی اش را پرستش نکرده بود و مجنون به این عشق و به این گونه پرستش حسادت کند دوست دارم تصویری از عشق و محبت بر صفحه خونین دلم رسم کنم که حتی فرهاد تصویری به این واضعی از شیرین نکشیده باشد دوست دارم در صدر عاشقان دنیا قرار گیرم.